بخشی از یک گفتگوی تلگرامی. و البته نیازی نبود حرفهای طرف دیگر گفتگو رو کپی کنم.حرفهای خودم وضعیت درونیم رو نشون میده. و سوالم از خودم باقیه: کی قراره بالغ بشم؟
اره درست میگی اما ذهن من درگیرشه اگرچه عقلا میدونم اشتباهه-
تاسف اوره تو این سن قادر به کنترل احساسات نباشم-
نمیدونم کی قراره بالغ بشیم-
حسرت آدمای عاقلو میخورم.همیشه-
کاشکی من اینو بلد بودم-
این روابط یه حسن داره برای من.یادم میندازه چقد احمق و ضعیفم در برابر احساساتم-
نه.ضعفه کیمیا شک نکن.اغلب مردا و درصدی از زنها اینجور نیستن-
اگه عقلشون بگه غلطه دیگه بیخیال میشن-
برای من ایده ال اینه که وقتی قرار شد فراموش کنم دیگه فراموش کنم-
هیجان به خرج میدیم واسه کسی که اگه از هیجانمون باخبربشه به ما میخنده-
و در نظرش حقیر و بی ارزش میشیم-
-احساسات یکطرفه ناعادلانه و بیخوده.باید به محض فهمیدن اینکه یکطرفه اس این قدرتو داشته باشیم بذاریم کنار.ناراحتی من از اینه که این قدرتو ندارم
-تو واقعا از خودت ناراحت نمیشی وقتی اینقد به یکی فکر کنی که تو براش یکی از هزاران تا هستی و شاید اصلا اسمتم یادش نمونده و اهمیتی نداری براش؟؟؟
-اره انکار نمیکنم گاهی چسبیدن به طرف نتیجه میده.اما این قدرت که وقتی فهمیدی بی فایده اس بتونی فراموش کنی مهمه.قدرت واقعی اینه
-نه مردها هم کامل نیستن باهات موافقم اما معمولا عمق درگیری ذهنی شون کمتره.نه بخاطر ویزگی ذاتی.بخاطر اقتضائات جمع های مردانه شاید
-زنهاییی هم هستن که اینقدر قوی ان
اره اینم موافقم-
-داشتنم نگاه میکردم چت هامونو
-من مثل همیشه پرحرف و غرغرو
-تو سی و یک سالگی هنوز با همون ضعفها
دوباره هم غر😁-
-باید سعی کنم انرژی مثبت بدم به دیگران